نوشته شده توسط : ساسان.ع دي جي ال تن

Du bist meine Sonne und ich bin dein Strahl -
تو خورشيد منى و من درخشش تو

du bist der Berg und ich bin das Tal ---
تو کوه هستى و من دره
du bist das Heil und ich der Segen ---
تو درمان هستى و من بخشش
du bist die Wolke und ich der Regen ---
تو ابرهستى ومن باران

du bist der Schneemann und ich seine Nase ---
تو آدم برفى هستى ومن خيسى او

du bist der Baum und ich das Blatt ---
تو درخت هستى و من برگ

du bist die Blume und ich der Duft ---

تو گل هستى ومن عطرگل
---nach dir habe ich immer und ewig gesucht -
بد نبال تومدت زيادى جستجو کردم

---nach dir habe ich immer und ewig Sehnsucht !!!
در پى تو من هميشه در انتظارم!!

da wünschte ich mir, ich wäre ein Stern für dich.
من آرزو ميکنم که يک ستاره براى تو باشم

Ein Stern, der dir deinen Weg durch die Dunkelheit zeigt.

يک ستاره, که راه را در تمام تاريکيها بتو نشان دهد

Ein Stern, zu dem du aufschauen kannst.

يک ستاره, که بسوى او بتوانى تما شا کنى

Ein Stern, der dich begleitet.

يک ستاره, که تورا همراهى خواهد کرد

Ein Stern, der immer für dich leuchtet.

يک ستاره,که هميشه براى تو ميدرخشد

Dann bin ich dein Stern

پس من ستاره تو هستم

...und eines Tages wird der hellste Stern meine Heimat sein.
ويکى از اين روزهاروشنترين ستاره وطن من خواهد بود

Du kannst ihn sehen ... und wenn er dich anfunkelt

تو ميتوانى آن راببينى وقتيکه او بتو چشمک ميزند

weißt du, daß ich an dich denke und bei dir bin.

ميدانى که من بتو مى انديشم و با تو هستم

Dann bin ich dein Stern......
و من ستاره توهستم
 



:: برچسب‌ها: دوست ,
:: بازدید از این مطلب : 397
|
امتیاز مطلب : 95
|
تعداد امتیازدهندگان : 22
|
مجموع امتیاز : 22
تاریخ انتشار : سه شنبه 19 مهر 1398 | نظرات ()
نوشته شده توسط : ساسان.ع دي جي ال تن

 

اسمش را میگذاریم؛دوست مجازی اما آنسو یک آدم حقیقی نشسته . . خصوصیاتش را که نمیتواند مخفی کند ...وقتی دلتنگی ها و آشفتگی هایش را مینویسد وقت میگذاردبرایم، وقت میگذارم برایش . . نگرانش میشوم دلتنگش میشوم . . وقتی درصحبت هایم،به عنوانِ دوست یاد میشود مطمئن میشوم که حقیقی ست . . هرچند کنارهم نباشیم هرچند صدای هم راهم نشنیده باشیم، من برایش سلامتی و شادی آرزو دارم هرکجا که باشد --- پس دوست من در دنیای مجازی دوستت دارم .

 



:: برچسب‌ها: esmash ra dosti migozaram ,
:: بازدید از این مطلب : 705
|
امتیاز مطلب : 27
|
تعداد امتیازدهندگان : 6
|
مجموع امتیاز : 6
تاریخ انتشار : شنبه 20 خرداد 1391 | نظرات ()
نوشته شده توسط : ساسان.ع دي جي ال تن


 

اینها که می خوانی دست نوشته نیست دل نوشته است می نویسم تا تو بخوانی می نویسم تا بدانی آنچه در دلم پنهان است می نویسم تا بدانی با این دل بیچاره چه کردی.. اینها دل نوشته است؛دست نوشته نیست.. دل نوشته ای از من برای تو.. تویی که برای من هنوز؛ مثل ماه این حوالی؛ غرق در ابهامی... می نویسم برای تو که مرا نه؛دل مرا با نبودن ونماندن میشکنی من برای تو می نویسم من به عشق تو می نویسم تو اینها را می خوانی ومی خندی... آه ...می خندی به من واین دل ساده من ای همه وجود من فدای خنده های تو تو بخند... توبه من به همه چیز و همه کس بخند تو بخند که خنده هایت عشق می کارد در دلم تو بخند... من به جای تو می گریم تو بخند...



:: برچسب‌ها: اینها a ,
:: بازدید از این مطلب : 480
|
امتیاز مطلب : 34
|
تعداد امتیازدهندگان : 9
|
مجموع امتیاز : 9
تاریخ انتشار : شنبه 20 خرداد 1391 | نظرات ()
نوشته شده توسط : ساسان.ع دي جي ال تن



:: برچسب‌ها: عشق و حال ,
:: بازدید از این مطلب : 620
|
امتیاز مطلب : 60
|
تعداد امتیازدهندگان : 13
|
مجموع امتیاز : 13
تاریخ انتشار : شنبه 19 فروردين 1391 | نظرات ()
نوشته شده توسط : ساسان.ع دي جي ال تن



:: برچسب‌ها: عکس ,
:: بازدید از این مطلب : 637
|
امتیاز مطلب : 49
|
تعداد امتیازدهندگان : 11
|
مجموع امتیاز : 11
تاریخ انتشار : شنبه 19 فروردين 1391 | نظرات ()
نوشته شده توسط : ساسان.ع دي جي ال تن

نمی دانم تا کی می توانم

دست خطم را شبیه این فونت ها کنم

یا احساسم را شبیه این شعر ها...این حرف ها

نمی دانم...

نمی دانم تا کی می توانم

دم از هوایی بزنم که ابری نبود

دم از فصلی بزنم که پاییز نبود

دم از تویی بزنم که هیچ وقت..

هیچ وقت عاشق نبود

نمی دانم تا کی می توانم

مرد ِ ته فنجان م را

شبیه تو فرض کنم...



این سطرها شعر نیست

این سطرها حرف نیست

این دختر نشسته رو به روی ِ تو

هیچ وقت شبیه من نیست....
 



:: برچسب‌ها: نميدانم ساسان عابديني ,
:: بازدید از این مطلب : 650
|
امتیاز مطلب : 73
|
تعداد امتیازدهندگان : 15
|
مجموع امتیاز : 15
تاریخ انتشار : پنج شنبه 4 اسفند 1390 | نظرات ()
نوشته شده توسط : ساسان.ع دي جي ال تن

خسته ام ازحرف هـای تکراریخـسته ام ازلبخـــــند اجباری

خسته ام ازبغـــض های بیهوده خسته ام ازغم های نیاسوده

خســته ام ازتلخی شـــــبــــها خســـــته ام ازدیدن رویـــــــا

خســـــته ام بـــــس کشـیـــدم غـــم هـرنـاکـسی



خــــــسته ام بس کـه نـالــــیدم دربـــــی کسی

خسته ام ازقلبـــــهای دردست ها بازیـچــه شد

خـــــــسته ام ازقلب های شـکسـتـه درمان نشده

خســــته ام ازگـــــریــــــــه هــــای زار وزار

خسته ام ای خدا؟چــرامنــونمیرســونی به دیـدار؟


 



:: برچسب‌ها: زندگي ,
:: بازدید از این مطلب : 647
|
امتیاز مطلب : 79
|
تعداد امتیازدهندگان : 17
|
مجموع امتیاز : 17
تاریخ انتشار : پنج شنبه 4 اسفند 1390 | نظرات ()
نوشته شده توسط : ساسان.ع دي جي ال تن

دلم را سپردم به بنگاه دنیا



و هی آگهی دادم اینجا و آنجا!



و هر روز...



برای دلم



مشتری آمد و رفت



و هی این و آن



سرسری آمد و رفت



ولی هیچ کس واقعا...



اتاق دلم را تماشا نکرد!



دلم قفل بود...



کسی قفل قلب مرا وا نکرد!



یکی گفت: چرا این اتاق



پر از دود و آه است؟



یکی گفت: چه دیوارهایش سیاه است؟



یکی گفت: چرا نور اینجا کم است؟



و آن دیگری گفت:



و انگار هر آجرش فقط از غم و غصه و ماتم است؟



و رفتند و بعدش...



دلم ماند بی مشتری!



ومن تازه آن وقت گفتم:



خدایا تو قلب مرا می خری؟؟؟؟



و فردای آن روز



خدا آمد و توی قلبم نشست



و در را به روی همه...پشت خود بست!



و من روی آن در نوشتم:



ببخشید... دیگر،



برای شما جا نداریم!



از این پس به جز او



کسی را نداریم


 



:: برچسب‌ها: عشقولانه ,
:: بازدید از این مطلب : 453
|
امتیاز مطلب : 58
|
تعداد امتیازدهندگان : 13
|
مجموع امتیاز : 13
تاریخ انتشار : پنج شنبه 4 اسفند 1390 | نظرات ()
نوشته شده توسط : ساسان.ع دي جي ال تن

پاییز را دوست دارم...

بخاطر غریب و بی صدا آمدنش

بخاطر رنگ زرد زیبا و دیوانه کننده اش

بخاطر خش خش گوش نواز برگ هایش

بخاطر صدای نم نم باران های عاشقانه اش

بخاطر رفتن و رفتن... و خیس شدن زیر باران های پاییزی

بخاطر بوی مست کننده خاک باران خورده کوچه ها

بخاطر غروب های نارنجی و دلگیرش

بخاطر شب های سرد و طولانی اش

بخاطر تنهایی و دلتنگی های پاییزی ام

بخاطر پیاده روی های شبانه ام

بخاطر بغض های سنگین انتظار

بخاطر اشک های بی صدایم

بخاطر سالها خاطرات پاییزی ام

بخاطر معصومیت کودکی ام

بخاطر نشاط نوجوانی ام

بخاطر تنهایی جوانی ام

بخاطر اولین نفس هایم

بخاطر اولین گریه هایم

بخاطر اولین خنده هایم

بخاطر دوباره متولد شدن

بخاطر رسیدن به نقطه شروع سفر

بخاطر یک سال دورتر شدن از آغاز راه

بخاطر یک سال نزدیک تر شدن به پایان راه

بخاطر غریبانه و بی صدا رفتنش

پاییز را دوست دارم، بخاطر خود پاییز

و من عاشقانه پاییز را دوست دارم
 



:: برچسب‌ها: پاييز عشق ,
:: بازدید از این مطلب : 689
|
امتیاز مطلب : 52
|
تعداد امتیازدهندگان : 13
|
مجموع امتیاز : 13
تاریخ انتشار : پنج شنبه 4 اسفند 1390 | نظرات ()
نوشته شده توسط : ساسان.ع دي جي ال تن

شبی آرام چون دریای بی جنبش
سکوت ساکت سنگین سرد شب
مرا در قعر این گرداب بی پایان می گیرد
دو چشم خسته ام را خواب می گیرد

من اما دیگر از هر خواب بیزارم
حرامم باد خواب راحت و شادی
حرامم باد آسایش
من امشب باز بیدارم


 



:: برچسب‌ها: شب عشق ,
:: بازدید از این مطلب : 573
|
امتیاز مطلب : 43
|
تعداد امتیازدهندگان : 10
|
مجموع امتیاز : 10
تاریخ انتشار : پنج شنبه 4 اسفند 1390 | نظرات ()

صفحه قبل 1 2 3 صفحه بعد